داشتیم کامینگ بَک تو لایف می‌کردیم، نذاشتی.

ساخت وبلاگ

من خودم را می‌گذارم روبروی خودم، و می‌نِشینم به تماشای جدال «غرور و تجربه»-اَم. تجربه می‌داند که غرور حس پُرشدتی‌ست و اگر اعمالش نکند به درِ بسته می‌خورد. اما غرور می‌پندارد که تجربه سوای همه حس‌ها حقیقی‌ست و به وقوع پیوسته پیش از آن، پس راه را برای تحقق او باز می‌کند. آن‌ها تا سال‌ها سال هم بی‌حرکت می‌مانند. اما نه، سال‌ها نمی‌گذرد، چندی بعد "شانس" عرصه‌ی وجود پیدا می‌کند، بی‌خبر از هرچه که دانشش را داشتیم.

داشتیم کامینگ بَک تو لایف می‌کردیم، نذاشتی....
ما را در سایت داشتیم کامینگ بَک تو لایف می‌کردیم، نذاشتی. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pardarshab بازدید : 59 تاريخ : يکشنبه 15 فروردين 1400 ساعت: 22:27

/فکر می‌کند خوشبختی را قورت داده. کی؟ من!  بعد پایش پیچ می‌خورَد، سگی سرش را نوازش می‌کند، عوق می‌زند، دهانش گل‌های آفتابگردان می‌دهد، و فکر می‌کند هرچه به خورشید نزدیک‌تر شود، آسایشش بیشتر. بعد ولی یادش نمی‌آید که چه زمین‌ها خورده بود. زانوهای کبودش داشتیم کامینگ بَک تو لایف می‌کردیم، نذاشتی....
ما را در سایت داشتیم کامینگ بَک تو لایف می‌کردیم، نذاشتی. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pardarshab بازدید : 77 تاريخ : يکشنبه 15 فروردين 1400 ساعت: 22:27

گفتم-می‌ترسم.
گفت-می‌ترسی؟ قوی نبودن؟ ضعیف مانده بودی.
گفتم-خون فوران می‌زد.
گفت-اشتیاق نداشتی.
گفتم-می‌چکید روی سرامیک‌ها.
گفت-از دست‌هات بیرون مانده بود.
گفتم-ار خاک روی سرامیک‌ها نفوذ کرد. همه‌جا لک برداشت، قرمز.
گفت-از سرخی‌ها فرار کردی. رسیدی به سرامیک‌ها.
گفتم-از سرخی‌ها فرار کردم. رسیدم به سرامیک‌ها. رسیدم به همیشه‌ی دست‌هام. خون که این و آن نمی‌شِناسد، ماند روی مردمک‌هام. چپ و راست لکِ شباهت می‌دیدم.
گفت-از دروغ‌هات؟
گفتم-از دروغ‌هام.

داشتیم کامینگ بَک تو لایف می‌کردیم، نذاشتی....
ما را در سایت داشتیم کامینگ بَک تو لایف می‌کردیم، نذاشتی. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pardarshab بازدید : 81 تاريخ : يکشنبه 15 فروردين 1400 ساعت: 22:27

یکی شبیه حرف‌های تو توی تنم لول می‌خورد، لول می‌خورد. و خودش را روی سنگ‌فرش‌های چرک خیابان می‌کِشاند دنبالم. حواسم را پرت می‌کنم که خالی کند خودش را از من. اما هی پا که می‌گذارم خانه، همه آسفالت‌ها را کنده کنده می‌آورد اتاق. و زیر فشارهای عصبی‌ام قایم نمی‌شود. که من، به حضور می‌شناسمش. به همیشه بودن‌های عصیان گرفته. و ساعات عجیبی که خدا از من پرت می‌شود دور. سرِ جاده‌های پیچ در پیچِ خواهش، به خود چسبش می‌کنم. با چشم‌های بسته، با حواسِ نبوده. برای شتاب‌های چسبیده به تن.

داشتیم کامینگ بَک تو لایف می‌کردیم، نذاشتی....
ما را در سایت داشتیم کامینگ بَک تو لایف می‌کردیم، نذاشتی. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pardarshab بازدید : 73 تاريخ : يکشنبه 15 فروردين 1400 ساعت: 22:27

پام گیر کرد. سُر خوردم روی علفای هرز خیابون. علفای اسیدیشون. تمام بشکه‌ اسیدها رو خونده بودم؛ "امید." چشمام دو دو می‌زد. سرم گیج می‌رفت. گوشم سوت می‌کشید. تمام امید رو سَر کشیدم. گفتم حتی اگه علف هرز باشه، اما امیده دیگه؟ ولی تو اگه نبودی، من نه امید داشتیم کامینگ بَک تو لایف می‌کردیم، نذاشتی....
ما را در سایت داشتیم کامینگ بَک تو لایف می‌کردیم، نذاشتی. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pardarshab بازدید : 44 تاريخ : يکشنبه 15 فروردين 1400 ساعت: 22:27

سلام.

 دیشب در اقدام فجیعی از حق‌های طبیعی و اولیه‌ توسط خانواده محروم شدم. دیگر نمی‌نویسم. آرزوهایم را آتش زدم. که تا همیشه روی این تخت، در این کوچه‌ی بن‌بست، خیره‌ام به دیوار سفید اعصاب خورد کن روبرو.
تا همیشه‌ای که ندانم..


*/برای آرامشی که دیگر ندارمش.

داشتیم کامینگ بَک تو لایف می‌کردیم، نذاشتی....
ما را در سایت داشتیم کامینگ بَک تو لایف می‌کردیم، نذاشتی. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pardarshab بازدید : 94 تاريخ : يکشنبه 15 فروردين 1400 ساعت: 22:27

انگار ماه دسامبره. بوی علفای تازه چیده شده می‌خوره تو صورتت. و تو چپ و راستِ خیابونایی‌رو که یه وقتی از ترسش لرز می‌افتاد روی پوستت رو حالا از بَری. لبه‌ی جدولا استراحت می‌دی به پاهات. سرِ چهارراه‌ها هم با فال‌فروش‌ها معاشرت می‌کنی. سرگشته نیستی. آروم هم نه. می‌دویی. نه که مسابقه‌ای چیزی. ولی امریکانوهای سوئیس مزه گلابی می‌دن. دروغ ندارم. بیا ببین.

داشتیم کامینگ بَک تو لایف می‌کردیم، نذاشتی....
ما را در سایت داشتیم کامینگ بَک تو لایف می‌کردیم، نذاشتی. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pardarshab بازدید : 105 تاريخ : يکشنبه 15 فروردين 1400 ساعت: 22:27

انگار موهام بلند بوده. شب یه نفر که نیست اومده و توی خواب کوتاه‌ش کرده. خیلی کوتاه. صبح از خواب پا می‌شم. دست می‌برم توی موهام که ببندم اما هیچی نیست. هیچی. شوکه می‌شم. حالا نیم ساعت به نیم ساعت دست می‌برم که ببندم موهای نبودم رو. حالا نیم ساعت به نیم ساعت یاد چیزی که نیست می‌افتم. حالا اگه تا خود صبح هم صبر کنم موهام برنمی‌گرده. انگار کن نیستی دلخواهاتی که جهانت به بودنشون تنها آسایشش بوده..

داشتیم کامینگ بَک تو لایف می‌کردیم، نذاشتی....
ما را در سایت داشتیم کامینگ بَک تو لایف می‌کردیم، نذاشتی. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pardarshab بازدید : 41 تاريخ : يکشنبه 15 فروردين 1400 ساعت: 22:27

امروز نشستم پنجره یک. روبروی تو. و بهم سیگار کشیدنی که چس دود نباشه یاد دادی. که پُک بزنم. درست. و حسابی‌. حبس کنم. و بعدش قورت بدم. تهش هم سرفه‌ی بعدش رو به جون بخرم. بعدش یاد دادی باید چطور بتکونم سیگارمو. خندیدی. حرصی شدم. بعدش سیگارمو گرفتی ازم. داشتیم کامینگ بَک تو لایف می‌کردیم، نذاشتی....
ما را در سایت داشتیم کامینگ بَک تو لایف می‌کردیم، نذاشتی. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pardarshab بازدید : 44 تاريخ : يکشنبه 15 فروردين 1400 ساعت: 22:27

ببین نمی‌خوام چیزی بگم که تعریفی شه‌ها. ولی ندیده بودم نفری بخواد شبیه زندگی من سختی تجربه کنه و قلبی راضی بمونه. کی بوده که دستاشو صبح تا عصر با سیم ظرفشویی از برای اجبار اتفاقات روزمره بشوره و شب‌ها کرم بچه بزنه بلکه پیر و خشک و بوی نزار نمونن. ندی داشتیم کامینگ بَک تو لایف می‌کردیم، نذاشتی....
ما را در سایت داشتیم کامینگ بَک تو لایف می‌کردیم، نذاشتی. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pardarshab بازدید : 55 تاريخ : يکشنبه 15 فروردين 1400 ساعت: 22:27